پرش به محتوا

انجیل به قلم لوقا هزاره نو فصل 17

از دانشنامه کتاب مقدس
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ اکتبر ۲۰۲۵، ساعت ۰۳:۵۶ توسط Pedia1 (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

۱.آنگاه به شاگردان خود گفت: «از لغزشها گریزی نیست، امّا وای بر کسی که آنها را سبب گردد. 

۲.او را بهتر آن می‌بود که سنگ آسیایی به گردنش بیاویزند و به دریا افکنند تا اینکه سبب لغزش یکی از این کوچکان شود. 

۳.پس مراقب خود باشید. اگر برادرت گناه کند، او را توبیخ کن، و اگر توبه کرد، ببخشایش. 

۴.اگر هفت بار در روز به تو گناه ورزد، و هفت بار نزد تو بازآید و گوید: ”توبه می‌کنم،“ او را ببخشا.»  

۵.رسولان به خداوند گفتند: «ایمان ما را بیفزا!» 

۶.خداوند پاسخ داد: «اگر ایمانی به کوچکی دانۀ خردل داشته باشید، می‌توانید به این درخت توت بگویید از ریشه برآمده در دریا کاشته شود، و از شما فرمان خواهد برد.  

۷.«کیست از شما که چون خدمتکارش از شخم زدن یا چرانیدن گوسفندان در صحرا بازگردد، او را گوید: ”بیا، بنشین و بخور“؟ 

۸.آیا نخواهد گفت: ”شام مرا آماده کن و کمر به پذیرایی‌ام بربند تا بخورم و بیاشامم، و بعد تو بخور و بیاشام“؟ 

۹.آیا منّت از خدمتکار خود خواهد برد که فرمانش را به جای آورده است؟ 

۱۰.پس، شما نیز چون آنچه به شما فرمان داده شده است، به جای آوردید، بگویید: ”خدمتکارانی بی‌منّت‌ایم و تنها انجام وظیفه کرده‌ایم.“‌»  

۱۱.عیسی بر سر راه خود به اورشلیم، از حدّ سامِرِه و جلیل می‌گذشت. 

۱۲.پس چون به دهی وارد می‌شد، ده جذامی به او برخوردند. آنها دور ایستاده 

۱۳.با صدای بلند فریاد برآوردند: «ای عیسی، ای استاد، بر ما ترحم کن.» 

۱۴.چون عیسی آنها را دید، گفت: «بروید و خود را به کاهن بنمایید.» آنها به راه افتادند و در میانۀ راه از جذام پاک شدند. 

۱۵.یکی از آنها چون دید شفا یافته است، در حالی که با صدای بلند خدا را ستایش می‌کرد، بازگشت 

۱۶.و خود را به پای عیسی افکند و او را سپاس گفت. آن جذامی سامِری بود. 

۱۷.عیسی فرمود: «مگر آن ده تن همه پاک نشدند؟ پس نُه تن دیگر کجایند؟ 

۱۸.آیا به‌جز این غریبه، کسی دیگر بازنگشت تا خدا را سپاس گوید؟» 

۱۹.سپس به او گفت: «برخیز و برو، ایمانت تو را شفا داده است.»  

۲۰.عیسی در پاسخ فَریسیان که پرسیده بودند پادشاهی خدا کی خواهد آمد، گفت: «آمدن پادشاهی خدا را نمی‌توان با مشاهده دریافت، 

۲۱.و کسی نخواهد گفت اینجا یا آنجاست، زیرا پادشاهی خدا در میان شماست.»  

۲۲.سپس به شاگردان گفت: «زمانی می‌آید که آرزو خواهید کرد یکی از روزهای پسر انسان را ببینید، امّا نخواهید دید. 

۲۳.مردم به شما خواهند گفت: ”او اینجاست،“ یا ”او آنجاست.“ امّا در پی آنها مروید. 

۲۴.زیرا همچنانکه صاعقه در یک آن می‌درخشد و آسمان را از کران تا کران روشن می‌کند، پسر انسان نیز در روز خود چنین خواهد بود. 

۲۵.امّا نخست می‌باید رنج بسیار کشد و از سوی این نسل طرد شود. 

۲۶.روزهای پسر انسان همچون روزهای نوح خواهد بود. 

۲۷.مردم می‌خوردند و می‌نوشیدند و زن می‌گرفتند و شوهر می‌کردند تا آن روز که نوح به کشتی درآمد. آنگاه سیل برخاست و همه را هلاک کرد. 

۲۸.در زمان لوط نیز چنین بود. مردم سرگرم خوردن و نوشیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت بودند. 

۲۹.امّا روزی که لوط از سُدوم بیرون آمد، آتش و گوگرد از آسمان بارید و همه را هلاک کرد. 

۳۰.روز ظهور پسر انسان نیز به همین‌گونه خواهد بود. 

۳۱.در آن روز، کسی که بر بام خانه‌اش باشد و اثاثیه‌اش در درون خانه، برای برداشتن آنها فرود نیاید. و آن که در مزرعه باشد نیز به خانه بازنگردد. 

۳۲.زن لوط را به یاد آرید! 

۳۳.هر که بخواهد جان خویش را حفظ کند، آن را از دست خواهد داد، و هر که جان خویش را از دست بدهد، آن را محفوظ خواهد داشت. 

۳۴.به شما می‌گویم، در آن شب از دو تن که بر یک بسترند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد. 

۳۵.و از دو زن که با هم دستاس می‌کنند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.  

۳۶.نیز از دو مرد که در مزرعه‌اند، یکی برگرفته و دیگری واگذاشته خواهد شد.»  

۳۷.پرسیدند: «کجا، ای خداوند؟» پاسخ گفت: «هر‌جا لاشه‌ای باشد، لاشخوران در آنجا گرد ‌می‌آیند!»