پرش به محتوا

انجیل به قلم مرقس هزاره نو فصل 3: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه کتاب مقدس
صفحه‌ای تازه حاوی «{{صفحه_کتاب_مقدس}} <big>1عیسی بار دیگر به کنیسه درآمد. در آنجا مردی بود که یک دستش خشک شده بود. 2برخی عیسی را زیر نظر داشتند تا اگر در روز شَبّات آن مرد را شفا بخشد، بهانه‌ای برای اتهام زدن به او بیابند. 3عیسی به مردی که دستش خشک شده بود گفت: «در براب...» ایجاد کرد
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱: خط ۱:
{{صفحه_کتاب_مقدس}}
{{صفحه_کتاب_مقدس}}


<big>1عیسی بار دیگر به کنیسه درآمد. در آنجا مردی بود که یک دستش خشک شده بود. 2برخی عیسی را زیر نظر داشتند تا اگر در روز شَبّات آن مرد را شفا بخشد، بهانه‌ای برای اتهام زدن به او بیابند. 3عیسی به مردی که دستش خشک شده بود گفت: «در برابر همه بایست.» 4آنگاه از ایشان پرسید: «آیا در روز شَبّات نیکی کردن جایز است یا بدی کردن؟ جان کسی را نجات دادن یا کشتن؟» امّا آنان خاموش ماندند. 5عیسی، خشمگین به کسانی که پیرامونش بودند نگریست و غمگین از سنگدلی ایشان، به آن مرد گفت: «دستت را دراز کن.» او دست خود را دراز کرد و دستش سالم شد. 6آنگاه فَریسیان بیرون رفتند و بی‌درنگ با هیرودیان توطئه کردند که چگونه عیسی را از میان بردارند.
<big>۱. [[عیسی]] بار دیگر به [[کنیسه‌|کنیسه]] درآمد. در آنجا مردی بود که یک دستش خشک شده بود. 
۲. برخی [[عیسی]] را زیر نظر داشتند تا اگر در روز [[سبت|شَبّات]] آن مرد را [[شفا]] بخشد، بهانه‌ای برای اتهام زدن به او بیابند. 
 
۳. [[عیسی]] به مردی که دستش خشک شده بود گفت: «در برابر همه بایست.» 
 
۴. آنگاه از ایشان پرسید: «آیا در روز [[سبت|شَبّات]] نیکی کردن جایز است یا بدی کردن؟ جان کسی را نجات دادن یا کشتن؟» امّا آنان خاموش ماندند. 
 
۵. [[عیسی]]، خشمگین به کسانی که پیرامونش بودند نگریست و غمگین از سنگدلی ایشان، به آن مرد گفت: «دستت را دراز کن.» او دست خود را دراز کرد و دستش سالم شد. 
 
۶. آنگاه [[فریسیان|فَریسیان]] بیرون رفتند و بی‌درنگ با [[هیرودیان]] توطئه کردند که چگونه [[عیسی]] را از میان بردارند.
 
 
 7سپس عیسی با شاگردان خود به سوی دریا کناره جُست. انبوهی از جلیلیان نیز در پی او روانه شدند. 8نیز، گروهی بسیار از مردم یهودیه و اورشلیم و اَدومیه و نواحیِ آن سوی رود اردن و حوالی صور و صیدون، چون خبر همۀ کارهای او را شنیدند، نزد وی آمدند. 9به سبب کثرت جمعیت، عیسی به شاگردان خود فرمود قایقی برایش آماده کنند، تا مردم بر او ازدحام نکنند. 10زیرا از آنجا که بسیاری را شفا داده بود، دردمندان بر او هجوم می‌آوردند تا لمسش کنند. 11هر گاه ارواح پلید او را می‌دیدند، در برابرش به خاک می‌افتادند و فریاد می‌زدند: «تو پسر خدایی!» 12امّا او ایشان را سخت برحذر می‌داشت که به دیگران نگویند او کیست.
۷. سپس [[عیسی]] با [[شاگردان]] خود به سوی دریا کناره جُست. انبوهی از [[جلیل|جلیلیان]] نیز در پی او روانه شدند. 
 
۸. نیز، گروهی بسیار از مردم [[یهودیه]] و [[اورشلیم]] و اَدومیه و نواحیِ آن سوی [[رود اردن]] و حوالی [[صور]] و [[صیدون]]، چون خبر همۀ کارهای او را شنیدند، نزد وی آمدند. 
 
۹. به سبب کثرت جمعیت، [[عیسی]] به [[شاگردان]] خود فرمود قایقی برایش آماده کنند، تا مردم بر او ازدحام نکنند. 
 
۱۰. زیرا از آنجا که بسیاری را [[شفا]] داده بود، دردمندان بر او هجوم می‌آوردند تا لمسش کنند. 
 
۱۱. هر گاه ارواح پلید او را می‌دیدند، در برابرش به خاک می‌افتادند و فریاد می‌زدند: «تو [[پسر خدا|پسر خدایی]]!» 12امّا او ایشان را سخت برحذر می‌داشت که به دیگران نگویند او کیست.
 
 
 13عیسی به کوهی برآمد و آنانی را که خواست، به حضور خویش فرا~خوانْد و آنها نزدش آمدند. 14او دوازده تن را تعیین کرد و آنان را رسول خواند، تا همراه وی باشند و آنها را برای موعظه بفرستد، 15و از این اقتدار برخوردار باشند که دیوها را بیرون برانند. 16آن دوازده تن که تعیین کرد عبارت بودند از: شَمعون (که وی را پطرس خواند)؛ 17یعقوب پسر زِبِدی و برادر وی یوحنا (که آنها را ’بوآنِرجِس‘، یعنی ’پسران رعد‘ لقب داد)؛ 18آندریاس، فیلیپُس، بَرتولْما، مَتّی، توما، یعقوب پسر حَلْفای، تَدّای، شَمعون غیور، 19و یهودا اَسخَریوطی که عیسی را تسلیم دشمن کرد.
۱۳. [[عیسی]] به کوهی برآمد و آنانی را که خواست، به حضور خویش فراخوانْد و آنها نزدش آمدند. 
 
۱۴. او [[رسولان|دوازده تن را]] تعیین کرد و آنان را [[رسول]] خواند، تا همراه وی باشند و آنها را برای موعظه بفرستد، 
 
۱۵. و از این اقتدار برخوردار باشند که [[دیو|دیوها]] را بیرون برانند. 
 
۱۶. آن [[رسولان|دوازده تن]] که تعیین کرد عبارت بودند از: [[پطرس|شَمعون]] (که وی را [[پطرس]] خواند)؛ 
 
۱۷. [[یعقوب پسر زبدی|یعقوب]] پسر [[زِبِدی]] و برادر وی [[یوحنا رسول|یوحنا]] (که آنها را ’بوآنِرجِس‘، یعنی ’پسران رعد‘ لقب داد)؛ 
 
۱۸. [[اندریاس|آندریاس]]، [[فیلیپس رسول|فیلیپُس]]، [[برتولما|بَرتولْما]]، [[متی|مَتّی]]، [[توما]]، [[یعقوب بن حلفای|یعقوب پسر حَلْفای]]، تَدّای، [[شمعون غیور|شَمعون غیور]]، 
 
۱۹. و [[یهودااسخریوطی|یهودا اَسخَریوطی]] که [[عیسی]] را تسلیم دشمن کرد.
 
۲۰. روزی دیگر [[عیسی]] به خانه رفت و باز جماعتی گرد آمدند، به گونه‌ای که او و [[شاگردان|شاگردانش]] را حتی مجال غذا خوردن نبود. 
 
۲۱. چون خویشان [[عیسی]] این را شنیدند، روانه شدند تا او را برداشته با خود ببرند، زیرا می‌گفتند: «از خود بی‌خود شده است.»
 
۲۲. [[علمای دین]] نیز که از [[اورشلیم]] آمده بودند می‌گفتند: «‌[[شیطان|بِعِلزِبول]] دارد و [[دیو|دیوها]] را به یاری [[شیطان|رئیس دیوها]] بیرون می‌راند.» 
 
۲۳. پس [[عیسی]] آنها را فراخواند و [[مثل|مَثَلهایی]] برایشان آورد و گفت: «چگونه ممکن است [[شیطان]]، [[شیطان]] را بیرون براند؟ 
 
۲۴. اگر حکومتی بر ضد خود تجزیه شود، نمی‌تواند پابرجا ماند. 
 
۲۵. نیز اگر خانه‌ای بر ضد خود تجزیه شود، آن خانه پابرجا نمی‌ماند. 
 
۲۶. [[شیطان]] نیز اگر بر ضد خود قیام کند و تجزیه شود، نمی‌تواند دوام آورد، بلکه پایانش فرا رسیده است. 
 
۲۷. به‌واقع هیچ‌کس نمی‌تواند به خانۀ مردی نیرومند درآید و اموالش را غارت کند، مگر اینکه نخست آن مرد را ببندد. پس از آن می‌تواند خانۀ او را غارت کند.
 
۲۸. «آمین، به شما می‌گویم که تمام [[گناه|گناهان]] انسان و هر کفری که بگوید آمرزیده می‌شود؛ 
 
۲۹. امّا هر که به [[روح‌القدس]] کفر گوید، هرگز آمرزیده نخواهد شد، بلکه مجرم به [[گناه|گناهی]] ابدی است.» 
 
۳۰. این سخن [[عیسی]] از آن سبب بود که می‌گفتند «[[دیو|روح پلید]] دارد.»
 
 
 20روزی دیگر عیسی به خانه رفت و باز جماعتی گرد آمدند، به گونه‌ای که او و شاگردانش را حتی مجال غذا خوردن نبود. 21چون خویشان عیسی این را شنیدند، روانه شدند تا او را برداشته با خود ببرند، زیرا می‌گفتند: «از خود بی‌خود شده است.»
۳۱. آنگاه [[مریم مادر عیسی|مادر]] و برادران [[عیسی]] آمدند. آنان بیرون ایستاده، کسی را فرستادند تا او را فرا خواند. 
 
 
 22علمای دین نیز که از اورشلیم آمده بودند می‌گفتند: «‌بِعِلزِبول دارد و دیوها را به یاری رئیس دیوها بیرون می‌راند.» 23پس عیسی آنها را فرا~خواند و مَثَلهایی برایشان آورد و گفت: «چگونه ممکن است شیطان، شیطان را بیرون براند؟ 24اگر حکومتی بر ضد خود تجزیه شود، نمی‌تواند پابرجا ماند. 25نیز اگر خانه‌ای بر ضد خود تجزیه شود، آن خانه پابرجا نمی‌ماند. 26شیطان نیز اگر بر ضد خود قیام کند و تجزیه شود، نمی‌تواند دوام آورد، بلکه پایانش فرا~رسیده است. 27به‌واقع هیچ‌کس نمی‌تواند به خانۀ مردی نیرومند درآید و اموالش را غارت کند، مگر اینکه نخست آن مرد را ببندد. پس از آن می‌تواند خانۀ او را غارت کند.
۳۲. جماعتی که گرد [[عیسی]] نشسته بودند، به او گفتند: «[[مریم مادر عیسی|مادر]] و برادرانت بیرون ایستاده‌اند و تو را می‌جویند.» 
 
 
 28«آمین، به شما می‌گویم که تمام گناهان انسان و هر کفری که بگوید آمرزیده می‌شود؛ 29امّا هر که به روح‌القدس کفر گوید، هرگز آمرزیده نخواهد شد، بلکه مجرم به گناهی ابدی است.» 30این سخن عیسی از آن سبب بود که می‌گفتند «روح پلید دارد.»
۳۳. [[عیسی]] پاسخ داد: «مادر و برادران من چه کسانی هستند؟» 
 
 
 31آنگاه مادر و برادران عیسی آمدند. آنان بیرون ایستاده، کسی را فرستادند تا او را فرا~خواند. 32جماعتی که گرد عیسی نشسته بودند، به او گفتند: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده‌اند و تو را می‌جویند.» 33عیسی پاسخ داد: «مادر و برادران من چه کسانی هستند؟» 34آنگاه به آنان که گردش نشسته بودند، نظر افکند و گفت: «اینانند مادر و برادران من! 35هر که ارادۀ خدا را به جای آورَد، برادر و خواهر و مادر من است.»</big>
۳۴. آنگاه به آنان که گردش نشسته بودند، نظر افکند و گفت: «اینانند مادر و برادران من! 
 
۳۵. هر که ارادۀ [[خداوند|خدا]] را به جای آورَد، برادر و خواهر و مادر من است.»</big>

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ اکتبر ۲۰۲۵، ساعت ۰۴:۵۲

۱. عیسی بار دیگر به کنیسه درآمد. در آنجا مردی بود که یک دستش خشک شده بود.  ۲. برخی عیسی را زیر نظر داشتند تا اگر در روز شَبّات آن مرد را شفا بخشد، بهانه‌ای برای اتهام زدن به او بیابند. 

۳. عیسی به مردی که دستش خشک شده بود گفت: «در برابر همه بایست.» 

۴. آنگاه از ایشان پرسید: «آیا در روز شَبّات نیکی کردن جایز است یا بدی کردن؟ جان کسی را نجات دادن یا کشتن؟» امّا آنان خاموش ماندند. 

۵. عیسی، خشمگین به کسانی که پیرامونش بودند نگریست و غمگین از سنگدلی ایشان، به آن مرد گفت: «دستت را دراز کن.» او دست خود را دراز کرد و دستش سالم شد. 

۶. آنگاه فَریسیان بیرون رفتند و بی‌درنگ با هیرودیان توطئه کردند که چگونه عیسی را از میان بردارند.   ۷. سپس عیسی با شاگردان خود به سوی دریا کناره جُست. انبوهی از جلیلیان نیز در پی او روانه شدند. 

۸. نیز، گروهی بسیار از مردم یهودیه و اورشلیم و اَدومیه و نواحیِ آن سوی رود اردن و حوالی صور و صیدون، چون خبر همۀ کارهای او را شنیدند، نزد وی آمدند. 

۹. به سبب کثرت جمعیت، عیسی به شاگردان خود فرمود قایقی برایش آماده کنند، تا مردم بر او ازدحام نکنند. 

۱۰. زیرا از آنجا که بسیاری را شفا داده بود، دردمندان بر او هجوم می‌آوردند تا لمسش کنند. 

۱۱. هر گاه ارواح پلید او را می‌دیدند، در برابرش به خاک می‌افتادند و فریاد می‌زدند: «تو پسر خدایی!» 12امّا او ایشان را سخت برحذر می‌داشت که به دیگران نگویند او کیست.   ۱۳. عیسی به کوهی برآمد و آنانی را که خواست، به حضور خویش فراخوانْد و آنها نزدش آمدند. 

۱۴. او دوازده تن را تعیین کرد و آنان را رسول خواند، تا همراه وی باشند و آنها را برای موعظه بفرستد، 

۱۵. و از این اقتدار برخوردار باشند که دیوها را بیرون برانند. 

۱۶. آن دوازده تن که تعیین کرد عبارت بودند از: شَمعون (که وی را پطرس خواند)؛ 

۱۷. یعقوب پسر زِبِدی و برادر وی یوحنا (که آنها را ’بوآنِرجِس‘، یعنی ’پسران رعد‘ لقب داد)؛ 

۱۸. آندریاس، فیلیپُس، بَرتولْما، مَتّی، توما، یعقوب پسر حَلْفای، تَدّای، شَمعون غیور، 

۱۹. و یهودا اَسخَریوطی که عیسی را تسلیم دشمن کرد.

۲۰. روزی دیگر عیسی به خانه رفت و باز جماعتی گرد آمدند، به گونه‌ای که او و شاگردانش را حتی مجال غذا خوردن نبود. 

۲۱. چون خویشان عیسی این را شنیدند، روانه شدند تا او را برداشته با خود ببرند، زیرا می‌گفتند: «از خود بی‌خود شده است.»

۲۲. علمای دین نیز که از اورشلیم آمده بودند می‌گفتند: «‌بِعِلزِبول دارد و دیوها را به یاری رئیس دیوها بیرون می‌راند.» 

۲۳. پس عیسی آنها را فراخواند و مَثَلهایی برایشان آورد و گفت: «چگونه ممکن است شیطان، شیطان را بیرون براند؟ 

۲۴. اگر حکومتی بر ضد خود تجزیه شود، نمی‌تواند پابرجا ماند. 

۲۵. نیز اگر خانه‌ای بر ضد خود تجزیه شود، آن خانه پابرجا نمی‌ماند. 

۲۶. شیطان نیز اگر بر ضد خود قیام کند و تجزیه شود، نمی‌تواند دوام آورد، بلکه پایانش فرا رسیده است. 

۲۷. به‌واقع هیچ‌کس نمی‌تواند به خانۀ مردی نیرومند درآید و اموالش را غارت کند، مگر اینکه نخست آن مرد را ببندد. پس از آن می‌تواند خانۀ او را غارت کند.

۲۸. «آمین، به شما می‌گویم که تمام گناهان انسان و هر کفری که بگوید آمرزیده می‌شود؛ 

۲۹. امّا هر که به روح‌القدس کفر گوید، هرگز آمرزیده نخواهد شد، بلکه مجرم به گناهی ابدی است.» 

۳۰. این سخن عیسی از آن سبب بود که می‌گفتند «روح پلید دارد.»   ۳۱. آنگاه مادر و برادران عیسی آمدند. آنان بیرون ایستاده، کسی را فرستادند تا او را فرا خواند. 

۳۲. جماعتی که گرد عیسی نشسته بودند، به او گفتند: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده‌اند و تو را می‌جویند.» 

۳۳. عیسی پاسخ داد: «مادر و برادران من چه کسانی هستند؟» 

۳۴. آنگاه به آنان که گردش نشسته بودند، نظر افکند و گفت: «اینانند مادر و برادران من! 

۳۵. هر که ارادۀ خدا را به جای آورَد، برادر و خواهر و مادر من است.»