پرش به محتوا

انجیل به قلم متی هزاره نو فصل 13: تفاوت میان نسخه‌ها

از دانشنامه کتاب مقدس
صفحه‌ای تازه حاوی «{{صفحه_کتاب_مقدس}} <big>1همان روز، عیسی از خانه بیرون آمد و کنار دریا بنشست. 2امّا چنان جماعت بزرگی او را احاطه کردند که سوار قایقی شد و بنشست، در حالی که مردم در ساحل ایستاده بودند. 3سپس بسیار چیزها با مَثَلها برایشان بیان کرد. گفت: «روزی برزگری بر...» ایجاد کرد
 
Pedia1 (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{صفحه_کتاب_مقدس}}
{{صفحه_کتاب_مقدس}}


<big>1همان روز، عیسی از خانه بیرون آمد و کنار دریا بنشست. 2امّا چنان جماعت بزرگی او را احاطه کردند که سوار قایقی شد و بنشست، در حالی که مردم در ساحل ایستاده بودند. 3سپس بسیار چیزها با مَثَلها برایشان بیان کرد. گفت: «روزی برزگری برای بذرافشانی بیرون رفت. 4چون بذر می‌پاشید، برخی در راه افتاد و پرندگان آمدند و آنها را خوردند. 5برخی دیگر بر زمین سنگلاخ افتاد که خاک چندانی نداشت؛ پس زود سبز شد، چرا که خاک کم‌عمق بود. 6امّا چون خورشید برآمد، بسوخت و چون ریشه نداشت، خشکید. 7برخی میان خارها افتاد، و خارها نمو کرده، آنها را خفه کرد. 8امّا بقیۀ بذرها بر زمین نیکو افتاد و بار آورد: بعضی صد برابر، بعضی شصت و بعضی سی. 9هر که گوش دارد، بشنود.»
<big>۱.همان روز، [[عیسی]] از خانه بیرون آمد و کنار دریا بنشست. 
 
۲.امّا چنان جماعت بزرگی او را احاطه کردند که سوار قایقی شد و بنشست، در حالی که مردم در ساحل ایستاده بودند. 
 
۳.سپس بسیار چیزها با [[مثل|مَثَلها]] برایشان بیان کرد. گفت: «روزی برزگری برای بذرافشانی بیرون رفت. 
 
۴.چون بذر می‌پاشید، برخی در راه افتاد و پرندگان آمدند و آنها را خوردند. 
 
۵.برخی دیگر بر [[زمین]] سنگلاخ افتاد که خاک چندانی نداشت؛ پس زود سبز شد، چرا که خاک کم‌عمق بود. 
 
۶.امّا چون خورشید برآمد، بسوخت و چون ریشه نداشت، خشکید. 
 
۷.برخی میان خارها افتاد، و خارها نمو کرده، آنها را خفه کرد. 
 
۸.امّا بقیۀ بذرها بر [[زمین]] نیکو افتاد و بار آورد: بعضی صد برابر، بعضی شصت و بعضی سی. 
 
۹.هر که گوش دارد، بشنود.»
 
 
 10آنگاه شاگردان نزد او آمده، پرسیدند: «چرا با این مردم با مَثَلها سخن می‌گویی؟» 11پاسخ داد: «درک رازهای پادشاهی آسمان به شما عطا شده است، امّا نه به آنان. 12زیرا به آن که دارد، بیشتر داده خواهد شد تا به‌فراوانی داشته باشد، و از آن که ندارد، همان که دارد نیز گرفته خواهد شد. 13از این رو با ایشان به مَثَلها سخن می‌گویم، زیرا: «می‌نگرند، امّا نمی‌بینند؛ گوش می‌کنند، امّا نمی‌شنوند و نمی‌فهمند. 14نبوّت اِشعیا در مورد آنها تحقق می‌یابد که می‌گوید:
 
۱۰.آنگاه [[شاگردان]] نزد او آمده، پرسیدند: «چرا با این مردم با [[مثل|مَثَلها]] سخن می‌گویی؟» 
 
۱۱.پاسخ داد: «درک رازهای [[پادشاهی آسمان]] به شما عطا شده است، امّا نه به آنان. 
 
۱۲.زیرا به آن که دارد، بیشتر داده خواهد شد تا به‌فراوانی داشته باشد، و از آن که ندارد، همان که دارد نیز گرفته خواهد شد. 
 
۱۳.از این رو با ایشان به [[مثل|مَثَلها]] سخن می‌گویم، زیرا: «می‌نگرند، امّا نمی‌بینند؛ گوش می‌کنند، امّا نمی‌شنوند و نمی‌فهمند. 
 
۱۴.[[نبوت|نبوّت]] [[اشعیا|اِشعیا]] در مورد آنها تحقق می‌یابد که می‌گوید:
«”به گوش خود خواهید شنید،
«”به گوش خود خواهید شنید،
امّا هرگز نخواهید فهمید؛
امّا هرگز نخواهید فهمید؛
به چشم خود خواهید دید،
به چشم خود خواهید دید،
امّا هرگز درک نخواهید کرد. 15زیرا دل این قوم سخت شده،
امّا هرگز درک نخواهید کرد. 
 
۱۵.زیرا دل این قوم سخت شده،
گوشهایشان سنگین گشته،
گوشهایشان سنگین گشته،
و چشمان خود را بسته‌اند،
و چشمان خود را بسته‌اند،
خط ۱۴: خط ۴۱:
و در دلهای خود بفهمند
و در دلهای خود بفهمند
و بازگشت کنند
و بازگشت کنند
و من شفایشان بخشم.“
و من [[شفا|شفایشان]] بخشم.“
 
 
 16امّا خوشا به حال چشمان شما که می‌بینند و گوشهای شما که می‌شنوند. 17آمین، به شما می‌گویم، بسیاری از انبیا و پارسایان مشتاق بودند آنچه را شما می‌بینید، ببینند و ندیدند، و آنچه را شما می‌شنوید، بشنوند و نشنیدند.
 
۱۶.امّا خوشا به حال چشمان شما که می‌بینند و گوشهای شما که می‌شنوند. 
 
۱۷.آمین، به شما می‌گویم، بسیاری از [[نبی|انبیا]] و پارسایان مشتاق بودند آنچه را شما می‌بینید، ببینند و ندیدند، و آنچه را شما می‌شنوید، بشنوند و نشنیدند.
 
 
 18«پس شما معنی مَثَل برزگر را بشنوید: 19هنگامی که کسی کلام پادشاهی آسمان را می‌شنود امّا آن را درک نمی‌کند، آن شَریر می‌آید و آنچه را در دل او کاشته شده، می‌رباید. این همان بذری است که در راه کاشته شد. 20و امّا بذری که بر زمین سنگلاخ افتاد کسی است که کلام را می‌شنود و بی‌درنگ آن را با شادی می‌پذیرد، 21امّا چون در خود ریشه ندارد، تنها اندک زمانی دوام می‌آورَد. وقتی به سبب کلام، سختی یا آزاری بروز می‌کند، در دم می‌افتد. 22بذری که در میان خارها کاشته شد، کسی است که کلام را می‌شنود، امّا نگرانیهای این دنیا و فریبندگی ثروت، آن را خفه می‌کند و بی‌ثمر می‌سازد. 23امّا بذری که در زمین نیکو کاشته شد کسی است که کلام را می‌شنود و آن را می‌فهمد و بارور شده، صد، شصت یا سی برابر ثمر می‌آورد.»
 
۱۸.«پس شما معنی [[مثل|مَثَل]] برزگر را بشنوید: 
 
۱۹.هنگامی که کسی کلام [[پادشاهی آسمان]] را می‌شنود امّا آن را درک نمی‌کند، آن شَریر می‌آید و آنچه را در دل او کاشته شده، می‌رباید. این همان بذری است که در راه کاشته شد. 
 
۲۰.و امّا بذری که بر زمین سنگلاخ افتاد کسی است که کلام را می‌شنود و بی‌درنگ آن را با شادی می‌پذیرد، 
 
۲۱.امّا چون در خود ریشه ندارد، تنها اندک زمانی دوام می‌آورَد. وقتی به سبب کلام، سختی یا آزاری بروز می‌کند، در دم می‌افتد. 
 
۲۲.بذری که در میان خارها کاشته شد، کسی است که کلام را می‌شنود، امّا نگرانیهای این دنیا و فریبندگی ثروت، آن را خفه می‌کند و بی‌ثمر می‌سازد. 
 
۲۳.امّا بذری که در [[زمین]] نیکو کاشته شد کسی است که کلام را می‌شنود و آن را می‌فهمد و بارور شده، صد، شصت یا سی برابر ثمر می‌آورد.»
 
 
 24عیسی مَثَل دیگری نیز برایشان آورد: «پادشاهی آسمان همانند مردی است که در مزرعۀ خود بذرِ خوب پاشید. 25امّا هنگامی که مردمان در خواب بودند، دشمن وی آمد و در میان گندم، علفِ هرز کاشت و رفت. 26چون گندم سبز شد و خوشه آورد، علف هرز نیز ظاهر شد. 27غلامان صاحبخانه نزد او رفتند و گفتند: ”آقا، مگر تو بذر خوب در مزرعه‌ات نکاشتی؟ پس علف هرز از کجا آمد؟“ 28در جواب گفت: ”این کارِ دشمن است.“ غلامان از او پرسیدند: ”آیا می‌خواهی برویم و آنها را جمع کنیم؟“ 29گفت: ”نه! اگر بخواهید علفهای هرز را جمع کنید، ممکن است گندم را نیز با آنها از ریشه برکنید. 30بگذارید هر دو تا فصل درو با هم نمو کنند. در آن زمان به دروگران خواهم گفت که نخست علفهای هرز را جمع کرده دسته کنند تا سوزانده شود، سپس گندمها را گرد آورده، به انبار من بیاورند.“‌»
 
۲۴.[[عیسی]] [[مثل|مَثَل]] دیگری نیز برایشان آورد: «[[پادشاهی آسمان]] همانند مردی است که در مزرعۀ خود بذرِ خوب پاشید. 
 
۲۵.امّا هنگامی که مردمان در خواب بودند، دشمن وی آمد و در میان گندم، علفِ هرز کاشت و رفت. 
 
۲۶.چون گندم سبز شد و خوشه آورد، علف هرز نیز ظاهر شد. 
 
۲۷.غلامان صاحبخانه نزد او رفتند و گفتند: ”آقا، مگر تو بذر خوب در مزرعه‌ات نکاشتی؟ پس علف هرز از کجا آمد؟“ 
 
۲۸.در جواب گفت: ”این کارِ دشمن است.“ غلامان از او پرسیدند: ”آیا می‌خواهی برویم و آنها را جمع کنیم؟“ 
 
۲۹.گفت: ”نه! اگر بخواهید علفهای هرز را جمع کنید، ممکن است گندم را نیز با آنها از ریشه برکنید. 
 
۳۰.بگذارید هر دو تا فصل درو با هم نمو کنند. در آن زمان به دروگران خواهم گفت که نخست علفهای هرز را جمع کرده دسته کنند تا سوزانده شود، سپس گندمها را گرد آورده، به انبار من بیاورند.“‌»
 
 
 31عیسی برای آنها مَثَلی دیگر آورد: «پادشاهی آسمان همچون دانۀ خردلی است که کسی آن را گرفت و در مزرعه‌اش کاشت. 32با اینکه دانۀ خردل از همۀ دانه‌ها کوچکتر است، امّا چون می‌روید بزرگتر از همۀ گیاهان باغ شده، به درختی بدل می‌شود، چندان که پرندگان آسمان آمده، در شاخه‌هایش آشیانه می‌سازند.»
 
۳۱.[[عیسی]] برای آنها [[مثل|مَثَلی]] دیگر آورد: «[[پادشاهی آسمان]] همچون دانۀ خردلی است که کسی آن را گرفت و در مزرعه‌اش کاشت. 
 
۳۲.با اینکه دانۀ خردل از همۀ دانه‌ها کوچکتر است، امّا چون می‌روید بزرگتر از همۀ گیاهان باغ شده، به درختی بدل می‌شود، چندان که پرندگان [[آسمان]] آمده، در شاخه‌هایش آشیانه می‌سازند.»
 
 
 33سپس برایشان مَثَلی دیگر آورده، گفت: «پادشاهی آسمان همچون خمیرمایه‌ای است که زنی برگرفت و با سه کیسۀ بزرگ آرد مخلوط کرد تا تمام خمیر وَر‌آمد.»
 
۳۳.سپس برایشان [[مثل|مَثَلی]] دیگر آورده، گفت: «[[پادشاهی آسمان]] همچون [[خمیرمایه|خمیرمایه‌ای]] است که زنی برگرفت و با سه کیسۀ بزرگ آرد مخلوط کرد تا تمام [[خمیرمایه|خمیر]] وَر‌آمد.»
 
 
 34عیسی همۀ این مطالب را با مَثَلها برای جماعت بیان کرد و بدون مَثَل به آنها هیچ نگفت. 35این واقع شد
 
تا کلام نبی به انجام رسد که گفته بود:
۳۴.[[عیسی]] همۀ این مطالب را با [[مثل|مَثَلها]] برای جماعت بیان کرد و بدون [[مثل|مَثَل]] به آنها هیچ نگفت. 
«دهان خود را به مَثَلها خواهم گشود،
 
۳۵.این واقع شد
تا کلام [[نبی]] به انجام رسد که گفته بود:
«دهان خود را به [[مثل|مَثَلها]] خواهم گشود،
و آنچه را از آغاز جهان مخفی مانده است،
و آنچه را از آغاز جهان مخفی مانده است،
بیان خواهم کرد.»
بیان خواهم کرد.»
 
 
 36سپس عیسی جمعیت را ترک گفت و به داخل خانه رفت. آنگاه شاگردانش نزد او آمدند و گفتند: «مَثَل علفهای هرز مزرعه را برای ما شرح بده.» 37او در پاسخ گفت: «شخصی که بذر خوب در مزرعه می‌کارد، پسر انسان است. 38مزرعه، این جهان است؛ و بذر خوب، فرزندان پادشاهی آسمانند. علفهای هرز، فرزندان آن شَریرند؛ 39و دشمنی که آنها را می‌کارد، ابلیس است. فصل درو، پایان این عصر است؛ و دروگران، فرشتگانند. 40همان‌گونه که علفهای هرز را جمع کرده در آتش می‌سوزانند، در پایان این عصر نیز چنین خواهد شد. 41پسر انسان فرشتگان خود را خواهد فرستاد و آنها هر چه را که باعث گناه می‌شود و نیز تمام بدکاران را از پادشاهی او جمع خواهند کرد 42و آنها را در کورۀ آتش خواهند افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود. 43آنگاه پارسایان در پادشاهی پدر خود، همچون خورشید خواهند درخشید. هر که گوش دارد، بشنود.
 
۳۶.سپس [[عیسی]] جمعیت را ترک گفت و به داخل خانه رفت. آنگاه [[شاگردان|شاگردانش]] نزد او آمدند و گفتند: «[[مثل|مَثَل]] علفهای هرز مزرعه را برای ما شرح بده.» 
 
۳۷.او در پاسخ گفت: «شخصی که بذر خوب در مزرعه می‌کارد، [[پسر انسان]] است. 
 
۳۸.مزرعه، این جهان است؛ و بذر خوب، فرزندان [[پادشاهی آسمان|پادشاهی آسمانند]]. علفهای هرز، فرزندان آن شَریرند؛ 
 
۳۹.و دشمنی که آنها را می‌کارد، [[ابلیس]] است. فصل درو، پایان این عصر است؛ و دروگران، [[فرشتگان|فرشتگانند]]. 
 
۴۰.همان‌گونه که علفهای هرز را جمع کرده در آتش می‌سوزانند، در پایان این عصر نیز چنین خواهد شد. 
 
۴۱.[[پسر انسان]] [[فرشتگان]] خود را خواهد فرستاد و آنها هر چه را که باعث [[گناه]] می‌شود و نیز تمام بدکاران را از پادشاهی او جمع خواهند کرد 
 
۴۲.و آنها را در کورۀ آتش خواهند افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود. 
 
۴۳.آنگاه پارسایان در [[پادشاهی خدا|پادشاهی پدر]] خود، همچون خورشید خواهند درخشید. هر که گوش دارد، بشنود.
 
 
 44«پادشاهی آسمان همچون گنجی است پنهان در دل زمین که شخصی آن را می‌یابد، سپس دوباره پنهانش می‌کند و از شادمانی می‌رود و آنچه دارد، می‌فروشد و آن زمین را می‌خرد.
 
۴۴.«[[پادشاهی آسمان]] همچون گنجی است پنهان در دل زمین که شخصی آن را می‌یابد، سپس دوباره پنهانش می‌کند و از شادمانی می‌رود و آنچه دارد، می‌فروشد و آن [[زمین]] را می‌خرد.
 
 
 45«همچنین پادشاهی آسمان مانند تاجری است جویای مرواریدهای نفیس. 46پس چون مروارید بسیار باارزشی می‌یابد، می‌رود و آنچه دارد، می‌فروشد و آن مروارید را می‌خرد.
 
۴۵.«همچنین [[پادشاهی آسمان]] مانند تاجری است جویای مرواریدهای نفیس. 
 
۴۶.پس چون مروارید بسیار باارزشی می‌یابد، می‌رود و آنچه دارد، می‌فروشد و آن مروارید را می‌خرد.
 
 
 47«و باز پادشاهی آسمان مانند توری است که به دریا افکنده می‌شود و همه‌گونه ماهی داخل آن می‌گردد. 48هنگامی که تور پر می‌شود، آن را به ساحل می‌کشند. سپس می‌نشینند و خوبها را در سبد جمع می‌کنند، امّا بدها را دور می‌اندازند. 49در پایان این عصر نیز چنین خواهد بود. فرشتگان خواهند آمد و بدکاران را از میان درستکاران بیرون خواهند کشید 50و آنها را در کورۀ آتش خواهند افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.»
 
۴۷.«و باز [[پادشاهی آسمان]] مانند توری است که به دریا افکنده می‌شود و همه‌گونه ماهی داخل آن می‌گردد. 
 
۴۸.هنگامی که تور پر می‌شود، آن را به ساحل می‌کشند. سپس می‌نشینند و خوبها را در سبد جمع می‌کنند، امّا بدها را دور می‌اندازند. 
 
۴۹.در پایان این عصر نیز چنین خواهد بود. [[فرشتگان]] خواهند آمد و بدکاران را از میان درستکاران بیرون خواهند کشید 
 
۵۰.و آنها را در کورۀ آتش خواهند افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.»
 
 
 51سپس پرسید: «آیا همۀ این مطالب را درک کردید؟» پاسخ دادند: «بله!» 52عیسی فرمود: «پس، هر عالِمِ دین که دربارۀ پادشاهی آسمان تعلیم گرفته باشد، همچون صاحبخانه‌ای است که از خزانۀ خود چیزهای نو و کهنه بیرون می‌آورد.»
 
۵۱.سپس پرسید: «آیا همۀ این مطالب را درک کردید؟» پاسخ دادند: «بله!» 
 
۵۲.[[عیسی]] فرمود: «پس، هر عالِمِ دین که دربارۀ [[پادشاهی آسمان]] تعلیم گرفته باشد، همچون صاحبخانه‌ای است که از خزانۀ خود چیزهای نو و کهنه بیرون می‌آورد.»
 
 
 53چون عیسی این مَثَلها را به پایان رسانید، آن مکان را ترک گفت 54و به شهر خود رفته، در کنیسه به تعلیم مردم پرداخت. مردم در شگفت شده، می‌پرسیدند: «این مرد چنین حکمت و قدرتِ انجام معجزات را از کجا کسب کرده است؟ 55مگر او پسر آن نجّار نیست؟ مگر نام مادرش مریم نیست؟ و برادرانش یعقوب و یوسف و شَمعون و یهودا نیستند؟ 56مگر همۀ خواهرانش در میان ما زندگی نمی‌کنند؟ پس این چیزها را از کجا کسب کرده است؟» 57پس به نظرشان ناپسند آمد. امّا عیسی به آنان گفت: «نبی بی‌حرمت نباشد جز در شهر خود و خانۀ خویش!» 58و در آنجا به‌علت بی‌ایمانی ایشان، معجزات زیادی نکرد.</big>
 
۵۳.چون [[عیسی]] این [[مثل|مَثَلها]] را به پایان رسانید، آن مکان را ترک گفت 
 
۵۴.و به شهر خود رفته، در [[کنیسه‌|کنیسه]] به تعلیم مردم پرداخت. مردم در شگفت شده، می‌پرسیدند: «این مرد چنین حکمت و قدرتِ انجام معجزات را از کجا کسب کرده است؟ 
 
۵۵.مگر او پسر آن نجّار نیست؟ مگر نام مادرش [[مریم مادر عیسی|مریم]] نیست؟ و برادرانش یعقوب و یوسف و شَمعون و یهودا نیستند؟ 
 
۵۶.مگر همۀ خواهرانش در میان ما زندگی نمی‌کنند؟ پس این چیزها را از کجا کسب کرده است؟» 
 
۵۷.پس به نظرشان ناپسند آمد. امّا [[عیسی]] به آنان گفت: «[[نبی]] بی‌حرمت نباشد جز در شهر خود و خانۀ خویش!» 
 
۵۸.و در آنجا به‌علت [[ایمان|بی‌ایمانی]] ایشان، معجزات زیادی نکرد.</big>

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ اکتبر ۲۰۲۵، ساعت ۰۰:۱۵

۱.همان روز، عیسی از خانه بیرون آمد و کنار دریا بنشست. 

۲.امّا چنان جماعت بزرگی او را احاطه کردند که سوار قایقی شد و بنشست، در حالی که مردم در ساحل ایستاده بودند. 

۳.سپس بسیار چیزها با مَثَلها برایشان بیان کرد. گفت: «روزی برزگری برای بذرافشانی بیرون رفت. 

۴.چون بذر می‌پاشید، برخی در راه افتاد و پرندگان آمدند و آنها را خوردند. 

۵.برخی دیگر بر زمین سنگلاخ افتاد که خاک چندانی نداشت؛ پس زود سبز شد، چرا که خاک کم‌عمق بود. 

۶.امّا چون خورشید برآمد، بسوخت و چون ریشه نداشت، خشکید. 

۷.برخی میان خارها افتاد، و خارها نمو کرده، آنها را خفه کرد. 

۸.امّا بقیۀ بذرها بر زمین نیکو افتاد و بار آورد: بعضی صد برابر، بعضی شصت و بعضی سی. 

۹.هر که گوش دارد، بشنود.»  

۱۰.آنگاه شاگردان نزد او آمده، پرسیدند: «چرا با این مردم با مَثَلها سخن می‌گویی؟» 

۱۱.پاسخ داد: «درک رازهای پادشاهی آسمان به شما عطا شده است، امّا نه به آنان. 

۱۲.زیرا به آن که دارد، بیشتر داده خواهد شد تا به‌فراوانی داشته باشد، و از آن که ندارد، همان که دارد نیز گرفته خواهد شد. 

۱۳.از این رو با ایشان به مَثَلها سخن می‌گویم، زیرا: «می‌نگرند، امّا نمی‌بینند؛ گوش می‌کنند، امّا نمی‌شنوند و نمی‌فهمند. 

۱۴.نبوّت اِشعیا در مورد آنها تحقق می‌یابد که می‌گوید: «”به گوش خود خواهید شنید، امّا هرگز نخواهید فهمید؛ به چشم خود خواهید دید، امّا هرگز درک نخواهید کرد. 

۱۵.زیرا دل این قوم سخت شده، گوشهایشان سنگین گشته، و چشمان خود را بسته‌اند، مبادا با چشمانشان ببینند، و با گوشهایشان بشنوند و در دلهای خود بفهمند و بازگشت کنند و من شفایشان بخشم.“  

۱۶.امّا خوشا به حال چشمان شما که می‌بینند و گوشهای شما که می‌شنوند. 

۱۷.آمین، به شما می‌گویم، بسیاری از انبیا و پارسایان مشتاق بودند آنچه را شما می‌بینید، ببینند و ندیدند، و آنچه را شما می‌شنوید، بشنوند و نشنیدند.  

۱۸.«پس شما معنی مَثَل برزگر را بشنوید: 

۱۹.هنگامی که کسی کلام پادشاهی آسمان را می‌شنود امّا آن را درک نمی‌کند، آن شَریر می‌آید و آنچه را در دل او کاشته شده، می‌رباید. این همان بذری است که در راه کاشته شد. 

۲۰.و امّا بذری که بر زمین سنگلاخ افتاد کسی است که کلام را می‌شنود و بی‌درنگ آن را با شادی می‌پذیرد، 

۲۱.امّا چون در خود ریشه ندارد، تنها اندک زمانی دوام می‌آورَد. وقتی به سبب کلام، سختی یا آزاری بروز می‌کند، در دم می‌افتد. 

۲۲.بذری که در میان خارها کاشته شد، کسی است که کلام را می‌شنود، امّا نگرانیهای این دنیا و فریبندگی ثروت، آن را خفه می‌کند و بی‌ثمر می‌سازد. 

۲۳.امّا بذری که در زمین نیکو کاشته شد کسی است که کلام را می‌شنود و آن را می‌فهمد و بارور شده، صد، شصت یا سی برابر ثمر می‌آورد.»  

۲۴.عیسی مَثَل دیگری نیز برایشان آورد: «پادشاهی آسمان همانند مردی است که در مزرعۀ خود بذرِ خوب پاشید. 

۲۵.امّا هنگامی که مردمان در خواب بودند، دشمن وی آمد و در میان گندم، علفِ هرز کاشت و رفت. 

۲۶.چون گندم سبز شد و خوشه آورد، علف هرز نیز ظاهر شد. 

۲۷.غلامان صاحبخانه نزد او رفتند و گفتند: ”آقا، مگر تو بذر خوب در مزرعه‌ات نکاشتی؟ پس علف هرز از کجا آمد؟“ 

۲۸.در جواب گفت: ”این کارِ دشمن است.“ غلامان از او پرسیدند: ”آیا می‌خواهی برویم و آنها را جمع کنیم؟“ 

۲۹.گفت: ”نه! اگر بخواهید علفهای هرز را جمع کنید، ممکن است گندم را نیز با آنها از ریشه برکنید. 

۳۰.بگذارید هر دو تا فصل درو با هم نمو کنند. در آن زمان به دروگران خواهم گفت که نخست علفهای هرز را جمع کرده دسته کنند تا سوزانده شود، سپس گندمها را گرد آورده، به انبار من بیاورند.“‌»  

۳۱.عیسی برای آنها مَثَلی دیگر آورد: «پادشاهی آسمان همچون دانۀ خردلی است که کسی آن را گرفت و در مزرعه‌اش کاشت. 

۳۲.با اینکه دانۀ خردل از همۀ دانه‌ها کوچکتر است، امّا چون می‌روید بزرگتر از همۀ گیاهان باغ شده، به درختی بدل می‌شود، چندان که پرندگان آسمان آمده، در شاخه‌هایش آشیانه می‌سازند.»  

۳۳.سپس برایشان مَثَلی دیگر آورده، گفت: «پادشاهی آسمان همچون خمیرمایه‌ای است که زنی برگرفت و با سه کیسۀ بزرگ آرد مخلوط کرد تا تمام خمیر وَر‌آمد.»  

۳۴.عیسی همۀ این مطالب را با مَثَلها برای جماعت بیان کرد و بدون مَثَل به آنها هیچ نگفت. 

۳۵.این واقع شد تا کلام نبی به انجام رسد که گفته بود: «دهان خود را به مَثَلها خواهم گشود، و آنچه را از آغاز جهان مخفی مانده است، بیان خواهم کرد.»  

۳۶.سپس عیسی جمعیت را ترک گفت و به داخل خانه رفت. آنگاه شاگردانش نزد او آمدند و گفتند: «مَثَل علفهای هرز مزرعه را برای ما شرح بده.» 

۳۷.او در پاسخ گفت: «شخصی که بذر خوب در مزرعه می‌کارد، پسر انسان است. 

۳۸.مزرعه، این جهان است؛ و بذر خوب، فرزندان پادشاهی آسمانند. علفهای هرز، فرزندان آن شَریرند؛ 

۳۹.و دشمنی که آنها را می‌کارد، ابلیس است. فصل درو، پایان این عصر است؛ و دروگران، فرشتگانند

۴۰.همان‌گونه که علفهای هرز را جمع کرده در آتش می‌سوزانند، در پایان این عصر نیز چنین خواهد شد. 

۴۱.پسر انسان فرشتگان خود را خواهد فرستاد و آنها هر چه را که باعث گناه می‌شود و نیز تمام بدکاران را از پادشاهی او جمع خواهند کرد 

۴۲.و آنها را در کورۀ آتش خواهند افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود. 

۴۳.آنگاه پارسایان در پادشاهی پدر خود، همچون خورشید خواهند درخشید. هر که گوش دارد، بشنود.  

۴۴.«پادشاهی آسمان همچون گنجی است پنهان در دل زمین که شخصی آن را می‌یابد، سپس دوباره پنهانش می‌کند و از شادمانی می‌رود و آنچه دارد، می‌فروشد و آن زمین را می‌خرد.  

۴۵.«همچنین پادشاهی آسمان مانند تاجری است جویای مرواریدهای نفیس. 

۴۶.پس چون مروارید بسیار باارزشی می‌یابد، می‌رود و آنچه دارد، می‌فروشد و آن مروارید را می‌خرد.  

۴۷.«و باز پادشاهی آسمان مانند توری است که به دریا افکنده می‌شود و همه‌گونه ماهی داخل آن می‌گردد. 

۴۸.هنگامی که تور پر می‌شود، آن را به ساحل می‌کشند. سپس می‌نشینند و خوبها را در سبد جمع می‌کنند، امّا بدها را دور می‌اندازند. 

۴۹.در پایان این عصر نیز چنین خواهد بود. فرشتگان خواهند آمد و بدکاران را از میان درستکاران بیرون خواهند کشید 

۵۰.و آنها را در کورۀ آتش خواهند افکند، جایی که گریه و دندان به دندان ساییدن خواهد بود.»  

۵۱.سپس پرسید: «آیا همۀ این مطالب را درک کردید؟» پاسخ دادند: «بله!» 

۵۲.عیسی فرمود: «پس، هر عالِمِ دین که دربارۀ پادشاهی آسمان تعلیم گرفته باشد، همچون صاحبخانه‌ای است که از خزانۀ خود چیزهای نو و کهنه بیرون می‌آورد.»  

۵۳.چون عیسی این مَثَلها را به پایان رسانید، آن مکان را ترک گفت 

۵۴.و به شهر خود رفته، در کنیسه به تعلیم مردم پرداخت. مردم در شگفت شده، می‌پرسیدند: «این مرد چنین حکمت و قدرتِ انجام معجزات را از کجا کسب کرده است؟ 

۵۵.مگر او پسر آن نجّار نیست؟ مگر نام مادرش مریم نیست؟ و برادرانش یعقوب و یوسف و شَمعون و یهودا نیستند؟ 

۵۶.مگر همۀ خواهرانش در میان ما زندگی نمی‌کنند؟ پس این چیزها را از کجا کسب کرده است؟» 

۵۷.پس به نظرشان ناپسند آمد. امّا عیسی به آنان گفت: «نبی بی‌حرمت نباشد جز در شهر خود و خانۀ خویش!» 

۵۸.و در آنجا به‌علت بی‌ایمانی ایشان، معجزات زیادی نکرد.