نامه مارتین لوتر به پاپ لئو دهم
معرفی
- عنوان : نامه مارتین لوتر به پاپ لئو دهم
- نویسنده : کوین دی یانگ
- مترجم : جواد فیروز
- دانشنامه کتاب مقدس
در میان آن همه شرارتهای هولناک این عصر که طی سه سال گذشته با آنها جنگیدهام، گاهی مجبور میشوم به شما نگاه کنم و شما را به یاد آورم، ای پدر بسیار مبارک، لئو. در حقیقت، چون تنها شما در همهجا به عنوان دلیل درگیر شدن من در جنگ شناخته میشوید، هرگز نمیتوانم شما را فراموش کنم؛ و اگرچه به سبب خشم بیدلیل چاپلوسان کافر شما مجبور شدهام از جایگاه شما به شورای آینده تمنا کنم—بیباک از احکام بیفایده پیشینیان شما، پیوس و ژولیوس، که در ظلم نادانانه خود چنین اقدامی را ممنوع کرده بودند—هرگز از احساس نسبت به مبارکی شما بیگانه نشدهام و همواره با تمام توان، در دعا و ناله به سوی خدا، بهترین نعمتها را برای شما و جایگاه شما طلب کردهام. اما کسانی که تا کنون تلاش کردهاند با عظمت نام و اقتدار شما مرا بترسانند، اکنون به کلی آنها را تحقیر و بر آنها پیروز شدهام. تنها چیزی باقی مانده که نمیتوانم تحقیر کنم، و دلیل نگارش دوباره این نامه به مبارکی شماست: این است که میبینم ملامت بر من وارد میکنند و به من نسبت میدهند که در شجاعت خود حتی از شخص شما هم درگذشتهام.
اکنون، برای اقرار صادقانه، آگاه هستم که هر زمان که مجبور شدهام به شخص شما اشاره کنم، جز سخنان شرافتمندانه و نیک درباره شما نگفتهام. اگر خلاف این عمل کرده بودم، هیچگاه نمیتوانستم رفتار خود را تأیید کنم و بلکه با تمام قدرت، حکم مردان درباره خودم را تأیید میکردم، و هیچ چیز خوشایندتر از آن نبود که چنین شجاعت و کفر را بازپس گیرم. شما را دانیال در بابل خواندهام؛ و هر خوانندهای به خوبی میداند با چه شوق برجستهای بیگناهی آشکار شما را در برابر سیلوستر، که تلاش میکرد آن را لکهدار کند، دفاع کردهام. حقیقتاً، نظر منتشر شده بسیاری از بزرگان و شهرت زندگی بینقص شما آنقدر گسترده و محترم است که هیچ انسانی، هرچقدر مشهور، یا هیچ هنری قادر به خدشهدار کردن آن نیست. من آنقدر نادان نیستم که به کسی حمله کنم که همه ستایشش میکنند؛ بلکه همواره آرزو داشتهام حتی به کسانی که شهرت عمومی آنها را رسوا میکند، حمله نکنم. من از خطاهای هیچ انسانی خوشحال نمیشوم، زیرا خود به خوبی از تیر بزرگ در چشم خود آگاهم، و نمیتوانم نخستین کسی باشم که به زناکار سنگ پرتاب کند.
قطعاً به شدت علیه تعالیم کافرانه سخن گفتهام و در مذمت دشمنان خود کوتاهی نکردهام، نه به سبب اخلاق بدشان، بلکه به سبب کفر آنها. و در این مورد چنان از این کار پشیمان نیستم که ذهنم را به تحقیر حکم مردان و استمرار در این شور شدید سوق دادهام، مطابق نمونه مسیح، که در شور خود دشمنانش را نسل افعیها، نابینایان، ریاکاران و فرزندان شیطان میخواند. پولس نیز ساحر را فرزند شیطان و مملو از نیرنگ و کینه معرفی میکند؛ و برخی را به عنوان بدکار، سگ و فریبکار مورد انتقاد قرار میدهد. به نظر آن افراد ظریفگوش، هیچ چیز تلختر یا افراطیتر از زبان پولس نیست. چه چیزی تلختر از سخنان پیامبران است؟ گوشهای نسل ما توسط چاپلوسان بیمعنی چنان حساس شدهاند که به محض آنکه دریابیم چیزی از ما پذیرفته نمیشود، فریاد میزنیم که مورد حمله تلخ قرار گرفتهایم؛ و هنگامی که با هیچ بهانهای قادر به دفع حقیقت نیستیم، با نسبت دادن تلخی، بیصبری و افراط، خود را نجات میدهیم. چه فایدهای از نمک است اگر تند نباشد، یا از تیغه شمشیر اگر نراند؟ نفرین بر کسی که کار خداوند را فریبکارانه انجام دهد.
پس، ای لئو بسیار ممتاز، از شما میخواهم که دفاعیات من را در این نامه بپذیرید و باور کنید که هرگز درباره شخص شما فکر بدی نداشتهام؛ افزون بر این، من کسی هستم که آرزو دارم برکت ابدی شامل حال شما شود، و با هیچ کس درباره اخلاق بحث ندارم، بلکه تنها درباره کلام حقیقت. در همه امور دیگر، به هر کسی تن میدهم، اما هرگز نمیتوانم و نخواهم توانست کلام خدا را رها و انکار کنم. کسی که غیر از این درباره من فکر کند، یا سخنانم را به گونهای دیگر دریافت کرده باشد، درست نمیاندیشد و حقیقت را درک نکرده است.
اما جایگاه شما، که دادگاه رم نامیده میشود و نه شما و نه هیچ انسانی نمیتواند انکار کند که فاسدتر از هر بابل یا سدوم است و کاملاً، همانطور که باور دارم، از کفر از دست رفته، ناامید و بیامید، این را به شدت نکوهش کردهام و خشمگین شدهام که مردم مسیح تحت نام شما و بهانه کلیسای رم فریب بخورند؛ و بنابراین مقاومت کردهام و تا زنده بودن روح ایمان مقاومت خواهم کرد. نه آنکه در پی غیرممکنها باشم، یا امیدوار باشم تنها با تلاش خودم، در برابر مخالفت شدید چاپلوسان، بتوانم کاری خوب در آن بابل آشفته انجام دهم؛ بلکه چون خود را مدیون برادرانم میدانم و موظفم برای آنها بیندیشم تا کمتر از آنها هلاک شوند یا هلاکیشان کمتر کامل باشد، به سبب آفتهای رم. سالهاست که جز ویرانی اموال، بدنها و جانها و بدترین نمونهها از همه بدیها، چیز دیگری از رم به جهان سرازیر نشده است—چنانکه شما آگاهید. اینها برای همه انسانها روشنتر از نور است؛ و کلیسای رم که زمانی مقدسترین کلیساها بود، اکنون ناپاکترین لانه دزدان، بیشرمانهترین فاحشهخانه و پادشاهی گناه، مرگ و جهنم شده است؛ بهطوری که حتی ضد مسیح، اگر بیاید، نمیتواند چیزی بر بدی آن بیفزاید.
در همین حال، شما، لئو، مانند بره در میان گرگها نشستهاید، مانند دانیال در میان شیران، و با حزقیال، در میان عقربها ساکنید. چه مقاومتی میتوانید به تنهایی در برابر این شرارتها انجام دهید؟ سه یا چهار تن از دانشمندترین و بهترین کاردینالها را همراه خود بگیرید. اینها در میان این همه چه هستند؟ شما پیش از آنکه بتوانید برای تصمیمگیری اقدامی کنید، همه بر اثر زهر هلاک خواهید شد. دادگاه رم کاملاً پایان یافته است؛ خشم خداوند به نهایت خود بر آن وارد شده است. شوراها را دشمن دارد؛ از اصلاح میترسد؛ قادر به مهار جنون کفر خود نیست؛ حکم صادر شده بر مادر خود را تکمیل میکند که گفته شده: «میخواستیم بابل را شفا دهیم، اما شفا نیافت؛ بیایید او را رها کنیم.» وظیفه شما و کاردینالهایتان بود که برای این شرارتها چارهای بیندیشید، اما این نقرهسنگ دست پزشک را میخنداند و ارابه از افسار پیروی نمیکند. با توجه به این احساسات، همیشه اندوهگین بودهام که شما، لئو بسیار ممتاز، که شایسته عصر بهتری بودید، در این زمان به مقام پاپی رسیدهاید. زیرا دادگاه رم شایسته شما و امثال شما نیست، بلکه شایسته خود شیطان است، که در حقیقت بیشتر از شما حاکم بابل است.
آه، کاش آن جلالی را که دشمنان بیش از حد شما به آن نسبت میدهند، کنار گذاشته بودید و در مقام یک کشیش خصوصی یا در میراث پدری خود زندگی میکردید! در آن جلال هیچکس شایسته فخر نیست، مگر نسل اسخریوطی و فرزندان هلاک. زیرا در دادگاه شما، لئو، چه چیزی جز آن رخ میدهد که هرچه انسان شرورتر و منفورتر است، موفقتر میتواند از نام و قدرت شما برای ویرانی اموال و جان انسانها، تکثیر جرمها، ستم بر ایمان و حقیقت و کل کلیسای خدا بهره گیرد؟ آه، لئو! واقعاً بدبخت و بر تختی بسیار خطرناک نشستهاید. حقیقت را به شما میگویم، زیرا خیر شما را میخواهم؛ اگر برنارد به آناستاسیوس خود در زمانی که دیدگاه رم، اگرچه حتی آن زمان هم فاسد بود، هنوز با امید بهتر حکمرانی میکرد، دلسوزی میکرد، چرا ما نباید اندوهگین شویم، که سه قرن فساد و نابودی بیشتر به آن افزوده شده است؟
آیا درست نیست که هیچ چیزی زیر آسمانها بیشتر فاسد، مهلک و منفور از دادگاه رم نیست؟ او بینظیرتر از کفر ترکها است، بهطوری که حقیقتاً او که روزی دروازه بهشت بود، اکنون دهان باز جهنم است، و دهانی که تحت خشم فوری خدا بسته نمیشود؛ تنها راه باقی مانده برای ما انسانهای بدبخت: بازگرداندن و نجات چند نفر، اگر توانستیم، از این گودال رومی.
ببینید، لئو، پدر من، با چه هدف و چه اصولی بر آن جایگاه بیماری طغیان کردهام. من چنان از خشم نسبت به شخص شما دور بودهام که حتی امیدوار بودم با اقدام فعال و قوی علیه آن زندان شما، بلکه جهنم شما، به نفع شما و سلامت شما کمک کنم. زیرا هر تلاشی که ذهنها علیه آشفتگی آن دادگاه کافر بتوانند انجام دهند، به نفع شما و سلامت شما و دیگران با شما خواهد بود. کسانی که به آن آسیب میرسانند، کار شما را انجام میدهند؛ کسانی که از هر راه آن را نفرت میورزند، مسیح را تجلیل میکنند؛ بهطور خلاصه، مسیحی واقعی کسانی هستند که رومی نیستند.
اما برای بیان بیشتر، حتی این هرگز به ذهنم خطور نکرد: که علیه دادگاه رم سخن بگویم یا اصلاً درباره آن بحث کنم. زیرا دیدم که همه درمانها برای سلامت آن بیهوده است، با تحقیر به آن نگاه کردم و با دادن طلاقنامه، گفتم: «کسی که ناعادل است، بگذار ناعادل بماند؛ و کسی که ناپاک است، بگذار ناپاک بماند»، و خود را به مطالعه آرام و صلحآمیز متون مقدس سپردم، تا بدینوسیله به برادران اطرافم مفید باشم.
هنگامی که در این مطالعات پیشرفتی داشتم، شیطان چشمان خود را گشود و خادم خود، جان اکسیوس، دشمن مشهور مسیح، را با اشتیاق بیحد و حصر برای شهرت، تحریک کرد تا مرا ناگهانی به میدان آورد و با یک کلمه درباره ریاست کلیسای رم که در عبور از ذهنم گذشته بود، مرا به دام اندازد. آن فخرطلب، ترزو، کفآلود و دندانقروچهکنان اعلام کرد که برای جلال خدا و احترام جایگاه مقدس رسولان، جرات همه چیز را دارد؛ و با غرور نسبت به قدرت شما، که قصد سوءاستفاده از آن را داشت، با اطمینان کامل به پیروزی چشم دوخت؛ نه برای ارتقای مقام پطرس، بلکه برای پیشی گرفتن خود در میان الهیدانان عصر خود؛ زیرا گمان میکرد اگر لوترا در پیروزی هدایت کند، به این امر کمک خواهد کرد. نتیجه برای صوفیست بدآمد و خشم غیرقابلباور او را به دنبال داشت؛ زیرا احساس کرد هر بیاعتباری که به سبب من بر رم وارد شده، تنها به خطای خودش برمیگردد.
اجازه دهید، ای لئو بسیار ممتاز، که هم دفاع خود را بکنم و هم دشمنان واقعی شما را محکوم کنم. میدانم که برای شما روشن است کاردینال کایتان، نماینده ناپرهیزگار و بدبخت شما، چگونه با من رفتار کرد. وقتی به احترام نام شما، خود و همه داراییهایم را در دست او گذاشتم، او طوری عمل نکرد که صلح را برقرار کند، که میتوانست با یک کلمه کوچک به راحتی برقرار کند، زیرا در آن زمان قول داده بودم سکوت کنم و پروندهام را پایان دهم، اگر او دستور میداد دشمنان من نیز چنین کنند. اما آن مرد مغرور، از این توافق راضی نبود، و شروع کرد به توجیه دشمنان من، دادن آزادی به آنها، و دستور به پس گرفتن سخنان من، که یقیناً در وظیفه او نبود. بنابراین هر آنچه پس از آن آمد، تقصیر لوتِر نبود، بلکه کاملاً به عهده کایتان است، چون اجازه نداد سکوت کنم و آرام بمانم، که در آن زمان با تمام توان درخواست کرده بودم. چه کار دیگری وظیفه من بود؟
سپس چارلز میلتیتز آمد، نماینده دیگری از جانب مبارکی شما. او، هرچند با تلاش بسیار و متنوع، و هیچ چیزی را برای بازگرداندن وضعیت پرونده که توسط شتاب و غرور کایتان به آشفتگی کشیده شده بود، به کار نبرد، باز هم با نهایت فروتنی و اصرار، به من گفت که به شخص شما احترام بگذارم و از من خواست تا در نامهای فروتنانه هم بیگناهی شما و هم بیگناهی خودم را اثبات کنم. من، که همواره صلح را عرضه کرده و آرزو داشتهام، تا بتوانم خود را به امور آرامتر و مفیدتر اختصاص دهم، با کمال میل و سپاس، این درخواست را پذیرفتم، و برای آن تلاش کردم، زیرا میدانم که این تنها راه برای جلوگیری از هرج و مرج و خطرناکتر شدن اوضاع بود.
پس، ای پدر بسیار مبارک، با تواضع فراوان، از شما میخواهم که اگر ممکن است، دخالت کنید و کنترل چاپلوسان و دشمنان صلح را در دست گیرید. هیچ دلیل ندارد که تصور شود من باید سخنانم را پس بگیرم، مگر اینکه بخواهم پرونده را به آشفتگی بیشتر گرفتار کنم. من نمیتوانم و نخواهم توانست از کلام خدا صرف نظر کنم؛ کسی که بخواهد مرا وادار به سکوت کند، نه تنها بیفایده، بلکه مغایر با وظیفه مسیحی خود عمل کرده است. شخصیت مبارک شما میتواند با یک کلمه ساده این اختلافات را پایان دهد و صلح برقرار سازد، و من همواره آرزوی شنیدن چنین کلمهای را داشتهام.
در نهایت، تا خالی دست نباشم، این رساله کوچک را به نام مبارکی شما تقدیم میکنم، به عنوان فال نیک برای برقراری صلح و امیدواری. از طریق آن میتوانید دریابید که ترجیح میدهم و قادر هستم خود را به امور مفیدتری اختصاص دهم، اگر اجازه داده شود، و امیدوارم این تلاش من برای شما و کلیسای شما مفید باشد. من در فقر خود هدیهای جز این ندارم و شما جز با هدیه روحانی نیازی نخواهید داشت. خود را به پدری و مبارکی شما میسپارم، که خداوند عیسی شما را برای همیشه حفظ کند. آمین.
پانویس
ویتنبرگ، ۶ سپتامبر ۱۵۲۰