پرش به محتوا

انجیل به قلم متی هزاره نو فصل 4

از دانشنامه کتاب مقدس
نسخهٔ تاریخ ‏۸ اکتبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۶:۵۱ توسط Modir (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{صفحه_کتاب_مقدس}} <big>1آنگاه روح، عیسی را به بیابان هدایت کرد تا ابلیس وسوسه‌اش کند.    2عیسی پس از آنکه چهل شبانه‌روز را در روزه سپری کرد گرسنه شد. 3آنگاه وسوسه‌گر نزدش آمد و گفت: «اگر پسر خدایی، به این سنگها بگو نان شوند!» 4عیسی در پاسخ گفت: «نو...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

1آنگاه روح، عیسی را به بیابان هدایت کرد تا ابلیس وسوسه‌اش کند.    2عیسی پس از آنکه چهل شبانه‌روز را در روزه سپری کرد گرسنه شد. 3آنگاه وسوسه‌گر نزدش آمد و گفت: «اگر پسر خدایی، به این سنگها بگو نان شوند!» 4عیسی در پاسخ گفت: «نوشته شده است که: «”انسان تنها به نان زنده نیست، بلکه به هر کلامی که از دهان خدا صادر شود.“»    5سپس ابلیس او را به شهر مقدّس برد و بر فراز معبد قرار داد 6و به او گفت: «اگر پسر خدایی، خود را به زیر افکن، زیرا نوشته شده است: «”فرشتگان خود را دربارۀ تو فرمان خواهد داد و آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت، مبادا پایت را به سنگی بزنی.“»    7عیسی به او پاسخ داد: «این نیز نوشته شده که، «”خداوند، خدای خود را میازما.“» 8دیگر بار، ابلیس او را بر فراز کوهی بس بلند برد و همۀ حکومتهای جهان را با تمام شکوه و جلالشان به او نشان داد 9و گفت: «اگر در برابرم به خاک افتی و مرا سَجده کنی، این همه را به تو خواهم بخشید.» 10عیسی به او گفت: «دور شو ای شیطان! زیرا نوشته شده است: «”خداوند، خدای خود را بپرست و تنها او را عبادت کن.“»    11آنگاه ابلیس او را رها کرد و فرشتگان آمده، خدمتش کردند.    12چون عیسی شنید که یحیی گرفتار شده است، به جلیل بازگشت. 13سپس ناصره را ترک کرده، به کَفَرناحوم رفت و در آنجا اقامت گزید. کَفَرناحوم در کنار دریاچۀ جلیل و در نواحی زِبولون و نَفتالی واقع بود. 14این واقع شد تا کلام اِشعیای نبی به حقیقت پیوندد که گفته بود:    15«دیار زِبولون و نَفتالی، راه دریا، فراسوی اردن، جلیلِ ملتها؛ 16مردمی که در تاریکی به سر می‌بردند، نوری عظیم دیدند، و بر آنان که در دیار سایۀ مرگ ساکن بودند، روشنایی درخشید.»    17از آن زمان عیسی به موعظۀ این پیام آغاز کرد که: «توبه کنید، زیرا پادشاهی آسمان نزدیک شده است!»    18چون عیسی در کنار دریاچۀ جلیل راه می‌رفت، دو برادر را دید به نامهای شَمعون، ملقّب به پطرس، و برادرش آندریاس، که تور به دریا می‌افکندند، زیرا ماهیگیر بودند. 19به ایشان گفت: «از پی من آیید که شما را صیاد مردمان خواهم ساخت.» 20آنان بی‌درنگ تورهای خود را وانهادند و از پی او شتافتند. 21چون به راه خود ادامه داد، دو برادر دیگر یعنی یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا را دید که با پدرشان زِبِدی در قایق بودند و تورهای خود را آماده می‌کردند. آنان را نیز فرا~خواند؛ 22ایشان بی‌درنگ قایق و پدر خود را ترک گفتند و از پی او روانه شدند.    23بدین‌سان، عیسی در سرتاسر جلیل می‌گشت و در کنیسه‌های ایشان تعلیم می‌داد و بشارتِ پادشاهی را اعلام می‌کرد و هر درد و بیماری مردم را شفا می‌بخشید. 24پس آوازه‌اش در سرتاسر سوریه پیچید و مردم همۀ بیماران را که به انواع امراض و دردها دچار بودند، و نیز دیوزدگان و مصروعان و مفلوجان را نزدش می‌آوردند و آنان را شفا می‌بخشید. 25پس جماعتهای بزرگ از جلیل و دِکاپولیس، اورشلیم و یهودیه و فراسوی اردن از پی او روانه شدند.